Neue Seite 3

cinema-ye-azad

سينمای آزاد

. Postfach 100525 D-66005 Saarbrücken   .Tel: 0049 681 39224 . cinema-ye-azad@T-online.de

آرشيو               کارنامه              عکسها               خبرها                تماس با ما

سرآغاز

از کنگرهِ ی جهانی نويسندگان تاهمايش ناکام جزيره کيش

اگربخواهيم تاريخچه ای برای آغاز کار« کانون نويسندگان ايران» تدوين کنيم بايد برگرديم به سال 1336که در اين سال حکومت پيشين قصد داشت کنگره جهـــانی نويسندگان را بر گذار کنند. که بر گذاری اين کنگره به خاطرمخالفت وايستادگی جمعی از نويسندگان شعرا ومترجمان ابتدا به تعويق ميافتد وسرانجام به تعطيل کــــشانده مِيشود.«مسعود نقره کار» در کتاب کوچک« طرح مقدماتی تاريخچه ِی کانون...» نبود آزادی انديشه وبيا ن در جامعه؛ودخالت ادارات وعناصر سرکوب وسانسوررژيم در کار انتشار وطبع و... را انگيزه تحريم کنگره ی مذکور می داند.
با تامل در کارنامه ی کانون ازبدو تشکيل چند نکته برايمان مشخص ميشود اول اينکه نه تنها کانون نويسندگان يک تشکيلات فقط صنفی نيست بلکه بارسياسی آن قوی تر از قصد صنفی آن است ودوم اين که کانون نويسندگان نمیتواند زير چترحمايت دولتها در آيد. ديگر اين که تحرِم برنامه های تبليغاتی دولتی از گذشته های دوردر کانون متداول بوده است. کانــــــــون نويسندگان با همه ی نشيب وفراز هايی که داشته؛ يورش هايی که چه از جانب دولت ها وچه از طريق اشخاص وسازما ن های سياسی متمايل به رژيم متوجه آن بوده بهر حال جمعی از آنان وگاه معدودی از اعضاء در شرايط حساس کانون را از سقوط کامــــــــل رهانيـده اند.«مسعود نقره کار» هم به لغزش کانون اذعان دارد اما به نوع لغزش وزمان آن اشاره نميکند اما به نظر ميرسد که اين رفتارها ی کانون بيشتر درحکومت ج.ا. رخ داده باشد. سرمقاله ی« محسن يلفانی» برای گاهنامه ی« چشم انداز13» بهار73 صحت نظر ما را گواهی ميدهد تکه ای ازسر مقاله ی مذکور را نقل ميکنيم : اما در کارنامه ی فعاليت های کانون برگ کوتاه و گذرايی وجود دارد که نميتوان در باره ی آ ن باهمين راحتی خيال وآرامش وجدان قضاوت کرد. اين برگ مربوط به واکنش کانون نويسندگان در برابر مسئله گروگان گـــــــيری اعضای سفارت آمريکا وشرکت در تظاهرات به اصطلاح ضد امپرياليستی به سر کردگی دانشجويان پيرو خط امام است اين حرکت کانون چنان لـــغو وبی معنی وچنان دور از اصول ومعيار های آن بود که حتی ياد آوردن آن با عث شرم وعذاب وجدان است .
در سال 58ودر بحبوحه یشور انقلابی که سخنی عليه جمهوری اسلامی شايسته یسخترين عقوبت ها بودکانون نويسندگان با رفتاری متهورانه ميخواهد با برگذاریبرنامه ی« شب های آزادی»به جو خفقان وقلم شکنی؛ در حکومتی که به مردم نويد آزادی ورهايی داده بوداعتراض کند« مسعود نقره کار»آن روزهای پر التهاب راچنين توصيف مِيکند:
گروهی از اعضاء کانون که پيش برنده ی و مبلغ سِياست های«حزب توده ايران»بودند با اين کار مخالفت ميکنند و در مقابل نظر اکثريت می ايستندوسر انجام از کانون اخراج ميشوند
(اسا می اخراج شدگان به نقل از کتاب طرح مقدماتی ...1- «به آذ ين»2-«سياوش کسرايی» 3-«هوشنگ ابتهاج»4-فريدون تنکابنی5-محمد تقی برومند ؛ با 81 رای موافق 42 رای مخالف و4 رای ممتنع )
وآنگاه که کوشش وابستگان احزاب همراه رژيم جمهوری اسلامی .نتوانست کانو ن را به سوی حکومت بکشاند ؛ صاحبان آن گونه تفکر ها خود مجبور به ترک کانون شد ند وکانون بار ديگر استقلالش را باز يافت.ورژيم ضربه خورده و احزاب وابسته به دان از کانون کينه عميقی به دل گرفتند اما بافت کانون خصلت غيره دولتی اش راحفظ کرد از اين پس؛ هر چند کانون دفتر ويا تشکيلاتی علنی نداشت وحکومت جباران تصور می کرد از شر مزاحمی آشتی ناپذير رهايی يآفته اما انتشاراطلاعِيه مهم« ما نويسنده ايم»در 12 مه 1373 . ضربه ای کاری به رژيم وارد آورد. وشقاوت و بيرحمی ای که حکومت با بهره از حضور خاتمی ودر دولت وی در برابر نويسندگان غير وابسته( مختاری وپوينده و..) از خود نشان داد ؛ نشانه ی بارزی ازکينه ونفرتی بود که از آنان به دل داشت. از خرداد76که رژيم در حال سقوط جمهوری اسلامی مهره یمکار کنار گود محمد خاتمی را به ميدان آورد نياز داشت با بهره از همان روشنفکران معترض برای رژيم بی آبرو کسب آبرو کند ودر همين زمان بود که بيش از هر موقعيت ديـــــــــــــگر نيازبه نويسندگانی داشتيم که فريب نيرنگ رژيم رانخورندوبه وعده های شيرين آنان وقعی ننهند. اگر هم مردم عادی در اثرزندگی در جو خفقان ووحشت زاويه ديد شان بسته ومحدود مانده بود ديگر نميتوانستيم به پذيريم که روشنفکرانمان نيز اسير همان دامی بشوند که جوانان و نوجوانان خام انديش اما تشنه آزادی بدان گرفتار آمده بودند.
؛آياجماعت روشنفکر ما«خاتمی» را نميشناختند؟مگر آن جناب بيش از 10 سال در راس وزارت سانسور به رژيم خدمت نکرده بود؟ آيا به هنگام وزارت وی سانسورانديشه وبيان اعمال نميشد؟ «هوشنگ گلشيری» که خودبه خاتمی دل بسته بود اذعان ميکند که به هنگام وزارت« خاتمی» آثار وی توقيف ويا سانسورميشد. خوب حمايت يک نوِسنده زخم خورده از سانسورچی و فاداربه حکومت چه معنی ومفهومی تواند داشت؟ فرض را بر اين ميگذاريم که به هنگام وزارت «خاتمی» قيچی سانسور بی رحمی کمتری داشت؛نويسنده ای که معتقد به آزادی بی قيد وشرط است که نميتواند دلش را خوش کند به وعده های سانسور چی ای که با لبخند مليح؛ خواست حکومت راتزريق ميکند. ايا اين نويسنگان نميدانستد که خاتمی نيامده است تا ادبيات وهنر رااز قلع وقمع رژيمش محفوظ کند بلکه ماموريت دارد با تغيير روش سانسور برایحکومت ولايت فقيه امکان بقا فراهم کند؟ مگر در حکومت پيشين نيز اعمال سانسور شکل ثابت ويک نواختی داشت ؟کسانی که در حکومت« پهلوی »با اداره سانسور« وزارت فرهنگ وهنر» در گير بوده اند به خوبی می دانندکه در آن حکومت نيز سانسورباشرايط وموقعيت جهانی تشديد می شد ويا تخفيف پيدا ميکرد وحتی تغيير در سطح وزارت خانه هاروی اعمال سانسور تاثيرمی گذاشت اماروشنفکران معترض؛ به اين گونه رفتار ها وجا به جائی ها؛ نرم و همراه نميشد ند وهمچنان بر سر مواضعشان می ماندند .حالا چه اتفاقی افتاده است که همان روشنفکران معترض زمان شاه؛ شيفته رئيس جمهوررژيم آدمکش جمهوری اسلامی ميشوند برای ثبت کانون نويسندگان به مهره ديگر حکومت« عطا اله مهاجرانی» متوصل شدند که با نگاشتن کتاب کثيفِ« توطئه آيات شيطانی» بر فتوای امام راحل وبرای قتل سلمان رشدی صحه گذاشت و رفتار وحشيانه ی« سنگسار را يک حکم قرآنی ولازم الاجرا قلمداد نمود.انگار اين نظر«هاناآرنت» فيلسوف برجسته آلمانی که از آلمان نازی فرار کرد و مقيم وتبعه ی امريکا شد در وصف بخشی از روشنفکران ما ؛اعلام شده است :
شکل گيری نظام های خود کامه بی حضور روشنفکران کوته فکر ممکن نيست؛ اين کوته فکران در عمل به رژيمی خدمت می کنند که مدعی مبارزه با آنند.
اگر جنايات بی شماری که کليت رژيم جمهوری اسلامی دراين 5 سا ل ودر دوران رياست جمهوری« خاتمی »مرتکب شده وگناهش را متوجه فقط يکی ازباندها هایحکومتی نموده است کمی تامل کنيم به عمق فاجعه ای پی می بريم که بدون پشتيبانی روشنفکران خاتمی گرا انجامش نا ممکن مينمود .آياقتل فجيع« فروهر ها» و«مختاری» و«پوينده» و«مجيد شريف»؛« زال زاده» وسر به نيست شدن «دوانی»...وماست مالی کردن اين جنايت ها بوسيله کميته مردم رنگ کن دفتر آقای رئيس جمهور آزادهً!فجايع رژيم در دانشگاه های تبريزوتهران شکنجه های وحشيانه دانشجويان ؛ سرکوب اعتراض های مردمی در شهرهای ايران؛ محاکمه حتی ملی مذهبی ها که پاره ی تن رژيم بودند وبخشی از آنان خود در جنايت های سالهای نخستين عمر حکومت سهيم بوده اند؛ قتل زنان بد بخت خيابانی؛ ادامه ی سنگسار زنان ومردان وقطع انگشتان دست ؛افزودن مجازات گردن زدن به تنبيه های اسلامی. در همه اين اتفاقات منورفکرا ن! ما اگر هم سکوت را شکسته اند گناه اين اعمال را به جنايت کاران رقيب خاتمی نسبت داده اند ودستان آلوده رئيس جمهور راشستشو داده اند آيا رفتار اين روشنفکران گفته های «هاناآرنت» را در ياد ها زنده نميکند؟ وايا همکاری با حکومتی که هر روز ماندگاريش با اعدام وشکنجه همراه ست به نوعی شرکت در فجايع آن محسوب نمی شود ؟ وآيارئيس جمهور بر اساس همان قانون اساسی ارتجاعی وقرون وسطی ای خودشان يک مقام مسئول نيست؟ وسرانجام روزی نخواهد رسيد که اينگونه روشنفکران می بايستی جواب گوی رفتار واعمالشان باشند ؟ به ياد داريم در مراسم يادبود نويسندگان مقتول که ميرفت تا مردم به هيجان آمده مجلس ياد بود را به يک تظاهرات بزرگ ضد رژيم بدل کنند وبه دنيا بفهماننداين فجايع را وزارت اطلاعات دولت خاتمی مرتکب شده واو مسئول مستقيم توحش رژيم است . اين آقای دولت آبادی بود که در فروکش کردن خشم ونفرت بر حق مردم جان بر لب رسيده ی ماسهيم شد وبه مردم وعده داد که دفتر رياست جمهور آزاده !جانيان را به سزای اعمالشان خواهد رسانيد. چند سال از اين ماجرا گذ شت نتيجه ی آن قول ها وتضمين ها چه شد؟ اما اين رفتارروشنفکران دولتی داخل ايران بدون حمايت آشکار وپنها ن روشنفکران ومطبوعات وراديوتلويزيونها وهنری بنويسان برون مرزی کاربرد چندانی نداشت در آن سال ها که آقای« خاتمی» واپوزسيون ! برون مرزی دوران خوش ماه عسلشان را ميگذراندند. «خاتمِِی چيان» داخلی به هنگام سفر به اينجاازچنان محبوبيتی بر خوردار بودند که انواع واقسام اتهامات به کسانی چسبانده می شد که کلامی در مخالفت باحضور روشنفکران خاتمی زده به زبانشان جاری ميشد لابد اگر امکانات فراهم بود به دليل عناد با انقلاب! دوم خردادو به اين جرم که هر دو باند رژيم رااز يک قماش ارزيابی ميکردند به دادگاه های صحرايی! سپرده مِی شدند. بياد داريم رفتارهايی که با زنده ياد«نادر نادر پور» که سر سختانه و قاطع در برابر کليت رژيم ايستاده بود مرتکب شدند. بی مناسبت نيست با تجديد چاپ نامه ی او در جواب به سيمين بهبهانی که وی را دعوت به بازگشت به جمهوری اسلامی کرده بود يادش را گرامی بداريم.
اما من اکنون درضمن سپاسگزاری از سيمين عزيز به همگان اعلام می دارم که هرگز چنين رخصتی از نظام دستار بندان نخواهم داشت؛حتی اگر اين نظام به فرض محال-در راه بازگشت من فرش ابريشمين ويا قاليچه یسرخ بگسترد؛ من به سر زمينی که زير سلطه ی شوم اوست هرگز قدم نخواهم نهاد؛زيرا ميان ما دو طرف هيچ سازشی ميسر نيست .
کسانی که به کارها واهداف من آشنايی دارند ميدانند که طی مطالبی که در اين سالها در « نيمروز»؛«آرش»؛«بامداد»؛« نگاه »؛« پوشه»؛« آوای زن» و«قاصدک» نگاشته ام ودر سخنرانيهاِِيی که در بيش از 20 شهر اروپا داشته ام بدون وحشت ازجو سازی ها قصد ونيت حکومت را ازصادرات فرهنگی؛ فراهم آوردن امکان برای سخنرانی ويا شعر خوانی وبر گذاری جلسات ادبی وفرهنگی در اروپا وامريکا؛با اتکاءبه اسناد ومدارک بر ملا کرده ام البته در اين راه تنها نبوده ام همراهان من در 16 شماره ی« نشريه ی سينمای آزاد»؛ مينا اسدی شاعر وسخنور در سخنرانی ها ومقالات وحرفهايش ؛ مهشيد امير شاهی قصه نويس در بخشی ازکارها ودر سخنرانی هايش در مجامع جهانی ؛نعمت آزرم شاعر معاصر ؛همچنين« باقرمومنی»؛« ناصر مهاجر» و«سيروس ملکوتی» در« آرش»« پرويز صياد» در حرف ها وسخنرانيهايش ودر کتاب« سينمای در تبعيد»و... در همين زمينه سخن گفته و هوشدار داده بودند من اينجا به تکه ای از مقاله ی« ناصر مهاجر»با عنوان« تبعيد وآشتی» در نشريه ی« آرش» شماره ی53اشاره ميکنم:
...برایبر قرار ساختن و گسترش دادن مناسبات با روشنفکران؛سخنرانانشان راروانه ی کنفرانس های دانشگاهی و سمپوزيومهای ايران شناسی...کردند وبا مخالفان بر سر يک ميز نشاندند... ونيز سفرروشنفکران وهنرمندان دگر انديش را به فرنگستان آسان کردند و نمايش فيلم و تاتر وگذاشتن کنسرت موسيقی را ...با اين حال کاش مخالفين سر سخت حکومت... را نکوهش نمی کردند نمی گفتند که تحريم جمهوری اسلامی غيرمعقول است واز همه بد تر غير دومکراتيک بخش عمده ای از نشريات مثلا اپوزسيون به جای آنکه پشتيبان حرکت های مخالفينيی باشند که با دست خالی به مصاف با تبليغات فرهنگی رژيمی برخواسته اند که بودجه ی عظيمی را آشکار وپنهان صرف بزک چهره اش در خارج از ايران می نمايدبه شيوه های متفاوت سعی در خاموش نمودن صدای مخالفان را داشتند نمونه ای از نحوه برخورد با مخالفين کليت نظام وتبليغات برون مرزی اش درنشريه ی اطلس چاپ سوئد رخ مينماياند ودر ستون خرمگس نشريه مذکور 0(29ژوئن2000) وز وز مگسی چنين باز تاب می نمايد:
ِ يک کارگزار سينماِِيی !( منظور خرمگس نويس من هستم )بيانيه ایخواهد خواند که درآن از دولت آلمان خواسته شود تا از سفرهنرمندان ونويسندگان ايران به اين کشورجلوگيری کنند!آنگاه مرانظير«سعيد امامی» معرفی کرده وداخل پرانتزمی افزايد(روحت شاد سعيد امامی )نمونه ای ديگررا باز هم بعد از آن انقلاب رهايی بخش!( خرداد 76 ) از ستون« بازتاب»« کيهان چاپ لند ن» ميتوان ارايه داد« هنری بنويس» اين ستون که خود از مدافعان راه و وروش ما در مقابله با صادرات فرهنگی رژيم بود به يکباره با 180 درجه تغيير به سمت ديگر چرخيد وبه دين حد هم بسنده نکرد به خصوص مرا که چند ماه قبل به جملاتی گاه غلو آميز می ستود به حاشيه نشينِيی مغرض ؛ تفرقه افکن و کينه توز تبديل نمود بدون اين که نيازی به توضيح بيشتر باشد چند تکه از نوشتارآوازه را قبل وبعد ازحماسه! رهايی بخش! خرداد76 برايتان انتخاب و نقل ميکنيم :
اول حرفهای قبل از حماسه!
بصير ديگرشمشير را از رو بسته ؛ميخواهد در اين سفر های پياپی... چهره یواقعی؛ پنهان ورياکارسينمای پس از انقلاب راآشکار سازد...فِيلم های تبليغاتی...را برایدرون ميگذارند وبرایبرون مرز فيلمهای ويژه ای که جشنواره پسند هم باشد می فرستند...کارگردانانی چون عباس کيارستمی؛ داريوش مهرجويی ومسعود کيميايی...با رفتار هاو گفتار های ملاحظه کارانه ومصالحه وارائه؛همه ی امکانات موجود سينماِيی در ايران را به چنگ می آورندو فيلم های به اصطلاح متفاوت می سازند ولی توچه ندارندو يا دارند وبه روی خود نمی آورند که تبديل به مشاطه گری برای بزک کردن چهره ی فرهنگی ج . ا می شوند... تازه از سوی ديگر زد وبندکارگزاران فرهنگی رژيم با مديران جشنواره ها امری دور از ذهن نيست وهمين نکته هانيزهست که بصير نصيبی راقاطعانه به مقابله وافشاگری بر انگِيخته است .بصيرنصيبی گام در راه دشوار وطاقت شکنی نهاده است ولی چون او را می شناسيم ومی دانيم که بی حرکت زنده نميماند؛ اين اميد را در دل می پرورانيم که سينمای آزاد رانگهدارد. مقابله بامماشاتيان کاری است کارستان.(کيهان لندن شماره ی610 خرداد75) البته در همان دورا ن اعتقاد دارد که خواننذگانی نظير« ناظری» و«شجريان» در چهار چوب های تعيين شده؛ هر کجا که به آنان اجازه دهند هنرنماِِ يی می کنند ومدام آنان را سر زنش مِی کند.
(کيهان لندن ش 645 اسفند 75 را بخوانيد ). ما نصايح« پدر آوازه» رابه جا ن و دل پذيرا شديم ودر راهی به گفته ايشان طاقت شکن گام برداشتيم. اما بينيم چند ماه قبل از خرداد 76 وبعد ازوقوع حماسه ی! مذکور ؛ همين آقا رفتار ما وادامه راهی که خود مشوقش بود چگونه ارزابی ميکند به چند تکه از افاضات بعد ی نامبره توجه تان ميدهيم :
.دوم نظر های بعد از حماسه!
.بصير نصيبی مدير سينمای آزاد مدت هاست گريبان سينماگران بر جسته ی درون مرزی را گرفته ورها نمی کند ؛ اعطای جايزه جشنواره ی کان ( منظور وی جشنواره کن است) به کيارستمی رابه عنوان برهان ديگری برایصحت نظرات خودتلقی کرده است او در اعطایاين جايزه توطئه ای می بيند.وآنگاه بررسی نشريه سنگ ( به دليل قابل درک تمام ستايش های آوازه از« سينمای آزاد» به نشريه مذکور انتقال يافته است)را برای بيان مقصودش بهانه قرارمی دهد.همينطورپرچم مبارزه! نيز از جانب آقای« آوازه» به دستان با کفايت« سينما بنويس» نشريه ی مذکور سپرده شده چرا که نوشتار نامبرده با چرخش های آقای آوازه همخوانی دارد وحتی «آوازه» فراموش ميکند که چگونه بعد از« سمپوزيوم جهانی سينمای آزاد» در زاربروکن آلمان آن « سينما بنويس» واين «هنرِی بنويس» در همين کيهان لند ن ناسزا بار هم ميکردند. اما برای آوازه مهم است که در سنگ 4و5 به« پرويز صياد» من و« کتاب سينمای در تبعيد صياد» حمله شده وآقای آوازه ميتواند از ميان کلمات سينمابنويس جملاتی استخراج کند که رفتار های مرا در برابر رياکاری های جمهوری اسلامی به قلم به مزدان درون مرزی وصل نمايد وی می نويسد:
و… (سينمابنويس سنگ)سخت به منتقدان کيارستمی می تازد وآنها رابا قلم به مزدان درون مرزی يکسان مي انگارد.( کيها ن لندن شماره ی645 اسفند75) ودر اين5 سال نيز هر کجا فرصتی يافته به ما به خصوص به من به خيال خودش نيش زده است وآب توبه بر سر همه ی کسانی که اهل مماشات؛ لاس زن؛ مطيع؛ زد وبند چی؛ کارگزارفرهنگی مينماميد؛ می ريزد وآنا ن مبدل به انسانهایشرِيف وارسته؛ ضد حکومت! مبارز! می نمايد و باره هااز« دولت آبادی»؛ « کيارستمی» ؛« شجرِيان» و«ناظری» و... با ستايش ياد می کند .
با پوزش از خوانندگان به خاطرحاشيه رویبر گرديم به موضوع اصلی وحرفهای مان رادر خصوص« کانون نويسندگان ايران » پِيگيری کنيم. گفتيم که رژيم موفق می شود خواست های کانون نويسندگان را در محدوده یخواست های باند موسوم به دوم خرداد محار کند به اطلاعيه های اعتراضی کانون در اين دوره نگاه کنيد؛ کپی نظرها واطلاعيه ها ی وزارت ارشاد وشبيه احزاب دولتی نظيرجهبه مشارکت وِکارگزاران و... است حتی شيوه نگارش ورعايت شئونات مذهبی هم با د ستورات اداری حکومت تطبيق داده شده. وقتی نخستين کار تبليغاتی خارج ازکشور رژيم بعد از انتخابات مجلس ششم دربرلين وبا مشارکت حزب سبزها برگذار شد؛ sهرچند اتکا حکومت برای بهره وری از کنفرانس به قول هايی بود که« بهمن نيرومند» و«احمد طاهری» وجريان های سياسی خاتمی چی خارج از کشور در باره مطيع شدن ايرانيان در اختيار آنان گذاشته بودند امابه دليل اعتراضات گسترده مخالفان جدی نظام بر گذاری اين برنامه بهره ای جز رسوايی به بار نياورداماتجربه ی رژيم برای مهارروشنفکران عضو کانون برايش خوش آيند بود . باند خاتمی توانست روشنفکران معترض را باخادمين ولايت فقيه نظير ملی؛مذهبی ها ودانشجويان دولتی« تحکيم وحدت »وحتی قاتلين مبارزين کرد واشغال گران سفارت را در کنار هم بنشاند واعضاء کانون را هم عضوی از درون حکومت بنماياند . اگر تنها به اعترافات صريح وبی پرده« حميدررضاجلالی پور» يکی از مشاوران خاتمی بعد از برگشت از مجلس آشتی کنان برلين به تهران توجه کنيم ديگر جايی برای بحث پيرامون اهداف اين نشست باقی نميماند .« جلالی پور» دو هدف برای بر گذاری اين سمينار بيان ميکند: اول هدف عيان؛ بر قراری ديالوگ برای درک پويايی تحولات ايران وديگرهدف نهان وغير مستقيم بهبود وضعيت افکار عمومی آلمان ها نسبت به ايران تا از طريق بهبود روابط بتوانند با جمهوری اسلامي رابطه ِ اقتصادی گسترده ای داشته باشند آقای جلالی پورهمچنين می افزايد ..آين حزب ( حزب سبز ها )نسبت به جمهوری اسلامی وسياست هايش موضع منفی داشته ودر حادٍثه کور! ميکونوس اين موضع منفی به اوج خود رسيد بنابراين... اين حزب با هماهنگی« هانريش بل» اين سمينار را بر گذار کرد تا از طريق انعکاس آن در رسانه های عمومی ؛ افکار عمومی را برای بهبود رابطه آماده کند0( حرفهای جلالی پور را ميتوانيد در نيمروز582 بخوانيد)
از دوحال خارج نيست يا نويسندگان حاضر در اين جلسه به اهداف کنفرانس آگاه بودند ويا نا آشنا؛ اگر با شناخت ودرک مسايل دراين کنفرانس حاضر شدند که ما را با آنان حرفی نيست وامااگر دردام افتاده اند که بايد به حال آنان وآ ن روشنفکر برون مرزی نيز گريست که همراه وهمگام قصد رژيم حرکت کرد. وبعد از اين کنفرانس بود که رژيم مطمئن شد ميتواند نويسندگان کانون رابه هر جهت که ميخواهد به چرخاند وبرای جبران ناکامی در کنفرانس برلين خود مجلس سور چرانی بين المللی تشکيل دهد ودر جزيره بی سکنه ی « کيش» بدوراز چشم« امت هميشه درصحنه» ومزاحمت های همراهان حزب الهی که گاهی جدا از وظايف اصلی شان در بعضی امور دخالت نا به جا ميکنند؛ بساط سور وسات بر قرار کنند وهنرمندان گرامی چند روزی دل از عزادرآورند؛ بخورند وبنوشند ويخچا ل و تلويزيون وديگر مايحتاج زندگی را هم با قيمت مناسب بخرند وبا دستان پر ودعا گويان به مرکز بر گردند. آقای دکتر مهاجرانی هم که سنبل آزادی! وآزادگی! است ومسئول گفتگوی تمدن ها !اميد بسياریبه نتيجه ی اين سور چرانی بسته بود با اين که از مد تها قبل مقدمات کار را فراهم کرده بودند اما برنامه هايشان را از چند نويسنده ای که حس زده ميشد متمرد باشند؛ مخفی نگاهداشته بودند .هر چند اقدماتشان برای جلب نويسندگان معتبر خارجی به ناکامی گراييده بود حتی در جلب نظر« گونتر گراس» نا موفق مانده بودند . اما تصور نمی کردند از جانب نويسندگان عضو کانون نيز بی مهری ببيند در خبرهای اوليه محمود دولت آبادی دبير ادبی! اين مجلس بوده ورضاسيد حسينی (مترجم)دبيرعلمی !وروز نامه ی« بنيان» اسامی نويسندگان ايرانی شرکت کننده را در تاريخ1/12/1380 اعلام کرده که برخی از نام ها را که شهرت بيشتری دارند باز گو ميکنيم:
«محمود دولت آبادی»؛« بهمن رازانی» ؛شمس لنگرودی؛هوشنگ مرادی کرمانی؛محمد محمد علی؛امير حسين چهل تن ؛محمد محمدی پور؛ جمال مير صادقي؛پرويزشهرياری؛....
و« جواد مجابی»؛ « احمد محمود» ؛« صفدر تقی زاده»و« جعفر مدرسی» نيز نامشا ن به عنوان ميهمان برده شده بود اما اقدام دو تن از اعضای کانون نويسندگان ايران بساط خيمه شب بازی آقای مهاجرانی را از رونق می اندازد . علی اکبردرويشان می گويد:ادبيات داستانی ايران در سال گذشته زيرتيغ سانسور بوده ومی پرسد: در چنين شرايطی چگونه ميتوان همايش ادبيات داستاني راتوجيه کرد؟ وبعد مي افزايد جناحی که مدعی گفتگوی تمدن هاست بانی اين امر است ..گفتگوی تمدن ها در کشوری که سر نوشت پرونده کشتار نويسندگان آزاده ومبارزش ( محمد مختاریومحمد جعفر پوينده )در ابهام مانده هيچ افتخاری نيست و.. .من آن گردهم آيی را تحريم ميکنم. کاوه ی گوهرين نيز با مشارکت بخش خاتمی چی کانون در اين نشست بر خورد مستقيم وقاطع ميکند وحرفهای او نظر مارا در باره وضعيت کنونی کانون نويسندگان تاِئيد مينمايد شايسته است بخشی ازحرفهای او راهم بازگو کنيم : دولت ميتوانذ تا دلش ميخواهد از اين قبيل مجامع بر پا کند . اما اين که جمعی از اعضای کانون نويسند گان دراين بازي های تبليغاتی و خيمه شب بازيها حاضر باشند حد يث درد ناک ديگری است.. وآنکاه با قاطعيت کنفرانس کيش را به سفره خونين تشبيه ميکند وميافزايد عضويت در کانون دولتی اخته شده هيچ شان واعتباری برای هيچ نويسنده ی آزاد اند يشی ندارد .
اين بر خورد قاطع برای نويسند گانی که دلشان را برای يک سور چرانی پر پيمانه صابون زده بودند سخت شوک آور است آنان تصور نميکردند نويسندگانی از ميان خودشان اين شهامت را داشته باشند تا مجلس بزک رژيم را که با حمايت باند خاتمی فراهم آمده بود به بی آبروِِ يی ديگری برای رژيم بدل کنند« محمود دولت آبادی» که سمت وردست آقای مهاجرانی را داشته بيش از ديگران دچار وحشت ميشود وبه بهانه مرگ برادر در تهران ميماند.« احمد محمود» ناگهان بيمار ميشود وبرای خودش استراحت تا پايان کنفرانس کيش را تجويز ميکند . و«جواد مجابی» سعی ميکند بار سياسی کنفرانس فرمايشی را مخفی کند وخود ش هم ترجيح ميدهد به بهانه داستان خوانی به دِيار کفر پرواز کند .«امير حسين چهل تن» هم از اين حرکت دو نويسنده سخت دل آزرده شده وازسياسی شدن جو فرهنگی هراسيده است اما او نيز صلاح ميبيند در اين شرايط از غايبان سفره ی خون باشد ونويسندگان مستقل اروپايی هم عليرغم خواست دولت های مطبوعشان از اين جريان دولتی فاصله ميگيرند هيچ نويسنده مهمم خارجی به اين خفت وخواری تن نميدهد ؛آقای مهاجرانی که ِيکی از طرح های مهمش در منصب جديد به ناکامی کشانده شده ميخواهد به نوعی بر اين افتضاح سر پوش بگذارد .اولا اعلام می کند دليل عدم حضور نويسندگان به خاطر ترس از انفجار هواپيما بوده است!! وبعد آب پاکی روی دست نويسندگانی ميريزد که در اين چند سال زير عبای خاتمی جا خوش کرده وبه آقای وزير اسبق دل بسته بودند واعلام ميکنداز نظر قانونی در حال حاضر کانون رسميت ندارد يعنی همه آن وعده وعيدها ماليده . به گمان من اگر مقاومت ها نشکند؛ کانون نويسندگان ايران بار ديگر جان خواهد گرفت وبار ديگرراه سازشکاران ازهمراهان راستين کانون جدا خواهد شد واکنش اين دو نويسنده درکارنامه ی فعاليت های کانون جای شايسته تواند يافت اما جامعه روشنفکری برون مرزی چه خواهد کرد ؟ دنباله رو ی نويسندگان دولتي خواهد ماند وِيا به ياری نويسندگان مستقل خواهند شتافت. شايد برخی از خوانندگان به يِادشان مانده باشد که ما سالهاست بر اين اعتقاد پآی فشرده ايم که بايد با هر برنامه ای که برای بزک چهره ج .ا تدارک ديده ميشود چه از داخل بيايد ّ وچه در اينجا به ياری موسسا ت شبه فرهنگی ايرانی ويا موسسات دولتی کشور های اروپا يی؛ بر گزار شود مقابله جدی کرد وتحريم اين برنامه ها چه به صورت نمايش فيلم ؛ وتآترعرضه شود يا در قالب سخنرانی؛ کنفرانس؛ شعر خوانی و قصه خوانی ارايه شود کاری موثر وسر نوشت سازاست وبه خاطرمواضعمان از جانب اپوزُسيون مترقی! و«هنرِِی بنويس» های خوشنام ! چه ناسزاها که نشنيد يم وحالا نويسند گان معترض داخل ايران نيز برای مقابله با اين گونه برنامه ها شيوه تحريم را بر ميگزينند. ناکامی وضربه ی کاری ای که دارودسته خاتمی برای برگذاری مجلس کيش متحمل شدند نشانه کار ساز بودن اين َشيوه ی مبارزه است. ايا مدعيان مبارزه با جمهوری اسلامی حاضرند از اين پس همراه با نويسندگان مستقل داخل در برابرسفيران فرهنگی رژيم روش قاطع اتخاذ کنند؟ ويا لااقل برای آنان که مصمم در برابر دسيسه های ج. ا ودلالها وکارچاق کن هايش ايستاده اند پاپوش ندوزند وبيش از اين راه نفوذ فرهنگی رژيم را هموار نکنند؟. حرف آخر اين که شايسته است واکنش به جا ی اين دو نويسنده راحمايت نمودو به ياد داشت که مبارزه سرنوشت سازبا رژيم جمهوری اسلامی بدون قاطعيت در برابر تبليغات فرهنگی آن امری ناممکن است. هوشيآر باشيم وبی اعتنا به توهين ها وپرونده سازی های همراهان آشکار و پنهان باند های حکومتی برای مقابله با مشاطه گران؛ مصمم وپيگيربمانيم.

بصير نصيبی سه شنبه,26 مارس , 2002 زاربروکن؛ آلمان
يادآوری
اين مقاله در دوشماره متوالی نيمروز چاپ شده و اما سير حوادث به گونه ای بود که مسا يلی که ما در اين نوشار بدان اشاره کرديم در متن استعفانامه دليرانه ونامه سر گشاده کاوه گوهرين باز تاب يافت باز چاپ اين مطلب برای اطلاع علاقه مندانی است که همان زمان موفق به خواندن آن نشده اند .


سرآغاز